گروه سینما و عدالت آبپخش

روایت


روایت (همون داستان یا قصه) تو فیلم شکلای مختلفی داره. مثلا تو فیلم درسو اوزالا اثر کوروساوا، ما یه روایت خطی ساده داریم. یا برعکسش تو فیلم تصادف (برخورد) اثر پل هگیس، ما یه روایت پیچیده داریم که باعث شده حتی ضعف های فیلم به چشم نیاد و فیلم خوبی از آب دربیاد.

تو متن قبلی گفتیم روایت به شکل خیلی ساده یعنی :"ایجاد یه بحران و حل اون توسط کاراکترها" اما یه سوال: تو سینِما اصلا چجوری باید قصه بگیم؟ همه ما تجربه تعریف کردن یه داستان یا یه خاطره رو داریم. ماها تقریبا همیشه از کلمات واسه این کار استفاده کردیم. اما تو سینما باید اینکارو با تصاویر انجام بدیم. به عبارت خیلی ساده تر دو تا زبان واسه روایت داریم: زبان کلمات، زبان تصاویر. خب برای ساخت یه فیلم دوتا راه داریم: الف: داستان های کلامی زیادی دور و بر ما وجود داره، یکی از اونا رو برمی داریم و شروع می کنیم فیلم ساختن. ب: خودمون یه روایت می سازیم. اگه تصمیم دارین خودتون یه روایت ایجاد کنین، از همون اول به زبان تصویر اونو ایجاد کنین، تا نخواین بعدا زحمت تبدیل زبان کلامی به تصویری رو بکشین. اما چطوری؟ سعی می کنم هر دوتا روش رو توضیح بدم.

1-استفاده از روایت های کلامی (اقتباس): شما اول باید داستان رو به صورت تصویری مجسم کنین، بعد شروع کنین ساختن فیلم. صد البته ممکنه از همون اول به مشکل بربخورین. مثلا فرض کنین داستان شما اینجوری شروع بشه: "در زمانه ای دور، در شهری که مردمی طماع و حریص در آن ساکن بودند، مردی پاک دل کیسه ای زر در زیر درختی یافت..." خب اینکه یه مرد زیر درخت یه کیسه پیدا کنه، کاملا به صورت تصویری قابل تجسم هست. اما دور بودن بعد زمان، طماع بودن مردم شهر، یا پاک دل بودن مرد، چجوری تصویری میشه؟ داستان ها معمولا در قالب کلمات فشرده، معانی وسیع و عمیقی رو بیان می کنند که خیلی سخت میشه برگردان تصویری خاصی براش مجسم کرد. بنابرین توصیه اینه که اگه اصرار خاصی به استفاده از یه متن به خصوص نداریم، خودمون دست به کار پرداخت روایت بشیم، ترجیحا به زبان تصویر.

2-خلق روایت تصویری: این نوع روایت از اول با تصویر سعی می کنه داستان رو تعریف کنه. بنابرین کار ساخت فیلم راحت تر میشه، از طرفی چون از زبان کلام به تصویر تبدیل نشده، منسجم تر هم هست و تاثیر بیشتری هم میزاره. روایت های تصویری چیزی شبیه کتاب های کمیک-استریپ (داستان مصور) هستن.
شما اصلا لازم نیست داستان رو بنویسین، باید اونو نقاشی کنین و پایین هر تصویر میتونین توضیح یه خطی از اتفاقی که قراره تو اون صحنه بیوفته اضافه کنین. به این چیزی که شما تهیه کردین میگن استوری برد. کارگردانای بزرگ سینما همیشه از استوری برد تو کارشون استفاده می کردن. مثلا فیلم پرندگان هیچکاک، تماما بر اساس استوری برد هایی که خود هیچکاک کشیده ساخته شده.
نکته آخر اینکه چیزی که من گفتم به این معنا نیست که فیلمنامه رو دیگه استفاده نکنین، شما باید هر دو روش رو یاد بگیرین، هردوتا تو مواقع لزوم بدرد میخوره.
فعلا خدا نگهدار.

۲۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۷:۱۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

شخصیت ها

تو متن آموزشی قبلی گفتیم که سینِما از سه جز یا عنصر تشکیل شده: شخصیت، قصه و فضا.
امشب میخوایم درباره شخصیت حرف بزنیم.
شخصیت مهم‌ترین رکن یه فیلمه. مخاطب همیشه شخصیت فیلم یادش میمونه و داستان و حتی اسم فیلم یادش میره. مثلاً همه میگن: فیلم «یانگوم» رو دیدی؟ بدون اینکه به اسم فیلم (جواهری در قصر) اشاره‌ای بشه. شما با‌ شخصیت‌های بسیاری توی زندگی تون آشنا بودین، شایدچندسال طول کشیده تا با خلق و خوی اونا آشنا بشین، ولی توی فیلم اساساً مدت کوتاهی وقت داریم برای شخصیت پردازی. کارگردانایی که تازه کارن و از شخصیت پردازی سر در نمیارن به کلیشه های سطحی رو میارن. مثلاً به جای اینکه شخصیت خودش رو نشون بده و به مخاطب بشناسونه، سعی می کنن با دیالوگ و جملات شعاری شخصیت‌ها رو معرفی کنن.
شما با وسایل زیادی می تونین شخصیت پردازی کنین: دیالوگ، لهجه، ظاهر و چهره بازیگر، گفتار راوی و… ولی تمام این‌ها فرع بر «روش و منش» شخصیت‌ها هست. «منش» مایه اصلی شخصیته، که بر اساس اون «روش» شکل می گیره. مثلاً یه شخص ریاکار رفتارهای متناقضی تو موقعیت های مختلف داره؛ منش اون ریاکاری هست. این منش، به روش‌های متفاوتی توی رفتار اون بدل شده. شخصیت شما باید با رفتار های درست در موقعیت ها شناخته بشه نه با دیالوگ و جملات. مثلاً وقتی توی یه صحنه شخصیت به عنوان مثال خشونت بی مورد از خودش نشون بده، شما به هیچ شکلی دیگه نمی تونین به مخاطب القاء کنید که شخصیت مورد نظر مهربونه. یا اگه یه کار غیرمعقول انجام بده، نمیشه ادعا کرد شخصیت باهوشیه. چون تناقضه. پس توی صحنه‌ها باید خودتونو جای شخصیت بزارین و واکنش اونا رو پیش‌بینی کنید. اگه شخصیت مثلاً پشت چراغ قرمز بود و نفهمیدین باید چراغ رو رد کنه یا نه، به ویژگی‌های شخصیت که قبلاً روی کاغذ یادداشت کردیم مراجعه می کنیم. اگه شخصیت قانون‌مند و منظمه نباید از چراغ قرمز رد بشه، در غیر این صورت بهتره رد بشه. و همین‌طور در بقیه موقعیت ها هم همینطور باید انجام بدیم. کارگردانا معمولاً تو این زمینه مشاور دارن و خیلی موقع هم بازیگر، فی البداهه چیزایی اضافه می کنه.
علاوه بر خود شخصیت‌ها، روابط اونها هم مد نظره. تو متن قبلی گفتیم قصه به طور خلاصه یعنی: «ایجاد یه بحران و حل اون توسط شخصیت ها.» این نکته رو هم اضافه کنیم که روابط شخصیت‌ها خودش ممکنه یه بحران باشه و حلش موضوع فیلم باشه. مثلاً زن و شوهری که اختلاف دارن و سعی میکنن حلش کنن.

روابط شخصیت‌ها باید دوسویه باشه. مثلاً کمدی لورل و هاردی رو در نظر بگیرین. لورل شخصیت منظم و قانون‌مندی هست که در عین حال کمی رفتار بچه گانه ای داره و دست و پا چلفتیه. هاردی اما رِند و قانون گریزه، و کمی جسارت بیشتری داره. در‌واقع این دو شخصیت مکمل همدیگه هستن. اونا تنهان و دوست دیگه ای ندارن.پس همدیگه رو به عنوان دوست پذیرفتن و از عیب های هم چشم‌پوشی می کنند. این نوع شخصیت پردازی به‌خصوص تو انیمیشن های بیست سال اخیر تاریخ سینِما خیلی استفاده شده.
نکته پایانی اینکه شخصیت در بستر اجتماع پرداخته میشه، گاهی شخصیت معرف جامعه یا جمعی که ازش میاد هست، گاهی برعکس، ما از شناخت جمع، فردی که درون اون جمع یا جامعه هست رو بهتر می شناسیم.
فک کنم برا امشب بسه. پس به امید دیدار
.

۲۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۷:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

اجزای یک فیلم

سلام به همگی

دوستان عزیز، هدف گروه اینه که سطح سواد ما درباره هنر سینما بالا بره، و بتونیم در زمینه عدالت اجتماعی قدمی برداریم.

تو این مطلب سعی میکنم اجزای یک فیلم رو توضیح بدم. هر فیلمی شامل سه قسمت میشه: شخصیت، قصه و فضا.

1-شخصیت: خیلی توضیح ساده ای داره. هرکدوم از ما یه شخصیت هستیم. موقع نوشتن یه نمایشنامه یا فیلم نامه، همیشه یه کاغذ و قلم برمی داریم و ویژگی شخصیت های داستان رو توش می نویسیم. مثلا شخصیت شجاعه یا ترسو؟ زرنگه یا تنبل؟ و... بعد با توجه به این باید دیالوگ ها و اتفاقات رو بنویسیم. یه نکته دیگه اینکه، رابطه شخصیت ها رو هم باید در نظر بگیریم.

2-قصه: هر فیلم یه قصه داره. هیچ فیلمی بدون قصه ساخته نمیشه. حتی یه فیلم یه دقیقه ای. قصه در واقع بحرانی هست که شخصیت باهاش مواجه میشه و سعی میکنه حلش کنه. مثلا یکی از سریال هایی که همه مون دیدیم سریال مدیر کل (با بازی ایمن زیدان) هست. اینجا شخصیت ما با یه بحران (مشکل) روبرو هست، اونم اینه که کارمندای ادارش کار نمی کنن و سعی میکنه مشکل رو حل کنه. نکته اینه که در حین حل بحران، شخصیت هم متحول میشه، مثلا اگه ترسو هست، کمی شجاع تر میشه، یا اگه تنبله، زرنگ میشه و... به این تحول شخصیت میگن "درام". بعضی ها معتقدن هر فیلمی درام هست، چون تو هر فیلمی بالاخره شخصیت ها کمی متحول میشن. پس قصه به طور خلاصه یعنی: ایجاد یه بحران و حل اون توسط قهرمان (شخصیت اصلی) فیلم. البته این خیلی ساده است. قصه میتونه خیلی پیچیده تر هم باشه.

3-فضا: فضا ساماندهی محیط هست. هر فیلمی تو یه محیط اتفاق میوفته، محیط مجموعه ای از ساختمون ها، خیابون ها، دکوراسیون، رنگ ها، نورها، اشیاء و... هست. حتی آب و هوا و مناظر طبیعی رو هم شامل میشه (مثلا اینکه چه صحنه ای بارونی باشه، و چه صحنه ای آفتابی و...). کارگردان باید محیط رو ساماندهی کنه تا فضا ساخته بشه، پس فضا، همون محیط ساماندهی شده است تا تاثیر بیشتری رو مخاطب بزاره.

تو مطالب آینده، ان شاء الله قراره این سه عنصر (یعنی شخصیت، قصه و فضا) رو بیشتر بشناسیم

۲۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۷:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

لزوم بازخوانی سینمای انتقادی

بازنشر یادداشت روز سه شنبه ۱۵ بهمن

منظور از سینمای انتقادی در این مختصر، برخی آثار سینمایی منتقد وضع موجود در میانه سال های ۱۹۴۰ تا ۱۹۵۰ در آمریکا و اروپا (ایتالیا) است. دوران پس از جنگ جهانی و بحران اقتصادی و فقر، علی القاعده بر سینمای غرب تاثیر می گذاشت، چرا که سینما در مغرب زمین -بر خلاف سینمای مفلوک ایران- از دل جامعه برآمده و به مساله اجتماعی پایبند است، گرچه عنوان پرطمطراق سینمای اجتماعی را یدک نمی کشد.

در آمریکا برخی آثار انتقادی شکل گرفتند که از نمونه های مهم آن می توان خوشه های خشم (جان فورد) را برشمرد. در اروپا نیز شکل گیری نهضت نئورئالیسم در سینما، آثار بسیار زیبایی آفرید که از جمله نامدارترین آنها می توان به جاده (فدریکو فلینی)، آلمان سال صفر (روبرتو روسلینی) و اثر بدیعی چون زمین می لرزد (لوکینو ویسکونتی) اشاره کرد.

اگرچه با روی کار آمدن جوزف مک کارتی -که به موج سانسور مک کارتیسم در آمریکا انجامید- و نیز ریاست جولیو آندرئوتی بر اداره هنرهای نمایشی ایتالیا، آنچه مسامحتا سینمای انتقادی نامیدیم، با سانسورهای دولتی مواجه شد و عمری بیش از یک دهه نیافت، اما بازخوانی آثار برجای مانده از این فیلمسازان، می تواند به ما در رسیدن به سینمای اجتماعی کمک کند.

اگر این بازخوانی به تقلید ظاهری، و الگوبرداری های سطحی منجر نشود، می تواند آغاز راهی باشد بر شکل گیری سینمای اجتماعی در ایران، زیرا به عقیده من سینمای اجتماعی در ایران شکل نگرفته و هیچگاه به معنای واقعی حضور نداشته است. به امید آن روز.
 

۲۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۷:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

کارگردان های بزرگ تاریخ سینما

کارگردانای بزرگ دنیا کی هستن؟

برای اینکه به اهدافمون در مورد سینما و عدالت برسیم، قبلش لازمه یه سری مطالب مقدماتی بدونیم. پس هرشب با یه مطلب مختصر در خدمت شما هستیم.

کارگردانای بزرگ دنیا کی هستن؟ یه سوال دیگه، اصلا کارگردان بزرگ به کی میگن؟ خب خیلی ساده است: کارگردان کارش فیلم ساختن هست، پس کسی که فیلم های خوب بسازه، کارگردان خوبیه.

خب حالا ما که تازه میخوایم شروع کنیم به فیلم دیدن، این کارگردان ها رو از کجا بشناسیم؟ برای این کار سه چیز رو باید در نظر بگیریم:

1-نظر منتقد های فیلم: منتقدها نظرات خیلی مختلفی دارن، ولی از مطالعه حرفای اونا، میشه مطالب زیادی فهمید. مثلا همه منتقد های دنیا، آلفرد هیچکاک رو کارگردان بزرگی می دونن. شاید نگن بزرگ ترین کارگردان، ولی همه اتفاق نظر دارن که کارگردان بزرگیه.

2-نظر کارگردان های دیگه: کارگردان ها و اهالی سینما، نسبت به شغل خودشون، اطلاعات بیشتری دارن و از قضاوت های اونا میشه به نتایج خوبی رسید. مثلا اکثر کارگردانای بزرگ آمریکا، تو مصاحبه هاشون میگن که یا مستقیم شاگرد جان فورد بودن، یا غیر مستقیم با دیدن فیلمای اون سینما رو یاد گرفتن.

3-قضاوت مخاطبین: قطعا نظر مخاطبین مهمه، چون کارگردانی که نتونه مخاطب رو سرگرم کنه، اصلا هنرمند نیست. کارگردانای بزرگ، معمولا فیلمای محبوبی می سازن. پس موقع قضاوت این نکته رو هم در نظر می گیریم.

خب حالا با این فاکتورها، کارگردانای خوب کیا هستن؟

بنده بر اساس اطلاعاتی که دارم، این فهرست رو تهیه کردم، امیدوارم استفاده کنید.

سینمای آمریکا: آلفرد هیچکاک، جان فورد، هوارد هاکس، ارنست لوبیچ، بیلی وایلدر، ویلیام وایلر، فرانک کاپرا، فریتز لانگ و ...

سینمای اروپا: اینگمار برگمان (سوئد)، ژان پی یر مِل٘ویل (فرانسه)، فدریکو فلینی، لوکینو ویسکونتی، روبرتو روسلینی (ایتالیا)، فردریش ویلهلم مورنائو (آلمان)، و ...

سینمای شرق: کنجی میزوگوچی، یاسوجیرو ازو (ژاپن)، و...

قطعا کارگردانای خوب، بعضی موقع فیلمای بد میسازن، و کارگردانای ضعیف، بعضی موقع فیلمای خوب میسازن، پس این لیست صرفا کلیات رو به ما میگه.

از بین کشورهای دنیا، آمریکا قوی ترین سینما رو داره، اروپا و ژاپن هم سینمای خوبی دارن که قابل ملاحظه است، ولی مطالعه سینمای کلاسیک آمریکا در اولویته.

۲۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

هنر چیست؟

هنر چیه؟

شاید ظاهرا به موضوع گروهمون، یعنی عدالت ربطی نداشته باشه، ولی دونستنش لازمه. پس به طور خلاصه:

ماجرا از این قراره: ادراک در کل به دو دسته تقسیم میشه: ادراک عقلی. ادراک حسی.

1-ادراک عقلی ریشه علم هست، و ادراک حسی ریشه هنر.

2-کسی که عادت داره مطالب رو عقلی بیان کنه، بالقوه دانشمند یا فیلسوفه، کسی که عادت داره مطالب رو حسی بیان کنه، بالقوه شاعر یا هنرمنده.

3-علم مربوط به خودآگاه دانشمند یا فیلسوفه، ولی هنر مربوط به ناخودآگاه هنرمنده.

4-اثر هنری باید مخاطب رو سرگرم کنه، یعنی مخاطب باید از اثر لذت ببره، تا روش تاثیر بزاره، ولی اثر علمی نیازی به سرگرم کردن مخاطب نداره.

5-علم نمی تونه محتوای یه اثر هنری رو کامل توضیح بده، همونطور که هنر نمی تونه محتوای یه اثر علمی رو کامل منتقل کنه.

6-هنر دارای ایهام هست و ذاتا غیر شفافه، چون از ناخودآگاه میاد. درحالی که اثر علمی باید شفاف باشه، و نباید دارای ایهام باشه، وگرنه دیگه علم نیست.

7-دانشمند یا فیلسوف می تونه خودآگاه، بخشی از عقاید و افکارش رو پنهان کنه، چون علم خودآگاهه، ولی هنرمند نمی تونه خودآگاهانه، جلوی بخشی از افکارش رو بگیره تا وارد اثر هنری نشه، چون هنر ناخودآگاهه.

8-در اثر علمی، مخاطب می تونه مطلب رو نپذیره، چون علم مربوط به خودآگاهه، ولی اثر هنری مربوط به ناخودآگاهه، و مخاطب بدون اینکه بفهمه، تحت تاثیر قرار می گیره.

9-در معرض آثار غیرعلمی قرار گرفتن، عقل و فکر رو سطحی بار میاره و جلوی رشدش رو می گیره، آثار هنری سطحی و قشری هم باعث میشه جلوی رشد و ارتقای ادراک حسی گرفته بشه.

10-نه علم مقدسه، نه هنر. هر کدوم جایگاه خودشون رو دارن، و هردو می تونن سازنده یا مخرب باشن.

و...

۲۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین