به نام خدا
چرا سینما ابزار نیست؟
قسمت اول: سینما و مردم
در جلسه نقد و بررسی شاهکار ماریو مونیچلی (The Organizer 1963) با یکی از عزیزان بحث میکردیم. ایشان معتقد بود سینما یک ابزار یا یک قالب برای انتقال پیام به مخاطب است. اما من معتقد بودم سینما یک ابزار یا یک قالب نیست، بلکه یک موجود زنده است. طبیعتا سوال این بود که بنده حقیر دقیقا با چه استدلالی میخواهم بگویم که سینما یک موجود زنده است و یک ابزار نیست. قرار شد این مطلب را در یک یادداشت توضیح بدهم، اما خب این مطلب کمی طولانی است و من سعی میکنم ان شاء الله در چند یادداشت این نکته را توضیح دهم. اولین نکته در این مساله این است که سینما در اصل یک دیالوگ (گفتوگوی دوطرفه) است نه یک مونولوگ (گفتار یک طرفه). سینما گفتوگوی فیلمساز و مخاطب است و طبیعتا «گفتوگو» به حالت رفت و برگشت بین فیلمساز و مخاطب اشاره دارد. به همین دلیل است که سینما یک موجود زنده است. نه دوربین، نه دستگاه پخش فیلم، نه تجهیزات و ... هیچکدام زنده نیستند. اما سینما زنده است. چون با انسانها سروکار دارد. در واقع تمام پدیدههایی که با انسان سروکار دارند، زنده و پویا هستند. به عنوان مثال: اقتصاد با مردم سروکار دارد، پس اقتصاد یک موجود زنده است، نه یک ابزار. مردم هر روز به بازار میروند و خرید و فروش میکنند. اگر یک روز نروند چه میشود؟ وقتی میگوییم موجود زنده، طبیعتا منظورمان این نیست که مثلا دست و پا دارد، بلکه منظور این است که یک موجود زنده در مقابل عمل ما، یک عکسالعمل از خودش نشان میدهد. شما نمیتوانید در اقتصاد یک کاری را انجام بدهید، و منتظر عکسالعمل نباشید. سینما هم دقیقا همین است. یک موجود زنده است. هر عمل فیلمساز، عکسالعملی در پی دارد، و هر کنش او واکنشی. این اولین دلیل است (بهعلاوه دلایل دیگری که بعدا توضیح خواهم داد) برای این مطلب که سینما، ابزار نیست. چون ابزار یک شیء خنثی است و در مقابل عمل ما، هیچ عکسالعملی از خودش نشان نمیدهد. اما سینما پویا و زنده است. این پویایی و زنده بودن سینما، ناشی از این است که سینما یک پدیده انسانی است. هم مخاطب، و هم فیلمساز باعث پویایی و جانبخشی به سینما میشوند. تو یک فیلم میسازی، مخاطب نسبت به آن یک واکنش نشان میدهد. از یک تکه خوشش میآید، از یک قسمت دیگر بدش میآید. برای خودش دلیل هم دارد. دلیلش هرچقدر هم آبکی باشد، تو باید به آن فکر کنی و در فیلم بعدی، یک جوری درستش کنی، یک جوری که نه سیخ بسوزد نه کباب، این دیگر هنر تو است، چون اگر واکنش مخاطب را در نظر نگیری شکست میخوری. پس اولین دلیل برای اینکه تو در سینما هر حرفی نمیتوانی بزنی، این است که سینما دیالوگ است. تو نمیتوانی همینطور برای خودت حرف بزنی، و نگاهی به مخاطب که همان مردم کشور تو هستند -یا شاید کشورهای دیگر- نداشته باشی. متاسفانه چون بعضیها به مونولوگ عادت کردهاند -روحانیت به منبر و روشنفکری به تریبون- وقتی وارد عرصه دیالوگ میشوند، کارشان موفق از آب در نمیآید. سینما منبر یا تریبون نیست. منبر و تریبون مونولوگ هستند، اما سینما دیالوگ است... خب، مطلب تا به همین جا باشد. ادامهاش ان شاء الله در هفتههای آینده میآید. تا به اینجای مطلب هر نقد و نظری که دارید، همینجا کامنت بگذارید. پایان.