گروه سینما و عدالت آبپخش

معرفی فیلم : دله‌دزدهای فروشگاه | هیزوکارو کورئیدا . محصول ژاپن ۲۰۱۸



دله‌دزدهای فروشگاه، نمونه خوب یه فیلم حاشیه شهریه. معمولا حاشیه‌نشین‌ها هیچوقت جلوه خاصی توی سینما نداشتن. این فیلم لااقل برای خود من این نکته رو داشت که از حاشیه‌نشین‌ها هم میشه هنر آفرید. کورئیدا، کارگردان فیلم، مستندساز هم بوده و همین باعث شده فیلم انقدر با جزییات ساخته بشه که شما احساس میکنی داری فیلم مستند می‌بینی، نه داستانی. علاوه بر فضاسازی دقیق، بازی‌های قوی بازیگراها، این احساس رو تقویت میکنه. در مجموع دله‌دزدهای فروشگاه، یه فیلم با موضوع خانواده است که تاثیر حاشیه نشینی تو جوامع صنعتی رو بر خانواده نشون میده. این مساله تو کشورهای غیرصنعتی میتونه ابعاد دیگه ای داشته باشه، در عین حال فیلم نکات خوبی برای ما هم داره. پایان.

 

لینک تماشا و دانلود فیلم:

https://www.aparat.com/v/P0QXm

۲۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

معرفی فیلم : من، دنیل بلیک | اثر کن لوچ محصول ۲۰۱۶



فیلم رو چند وقت پیش دیدم و لذت بردم. فیلم خوبیه. کارگردان دقت نظر خاصی تو فیلم به کار برده. بیشتر از داستان و فضاسازی، شخصیت پردازی موفق فیلم جلوه می کنه و همه شخصیت های اصلی و فرعی فیلم به خوبی پرداخت شدن. موضوعش درباره مسائل کارگری هست و بروکراسی یا به اصطلاح کاغذبازی و حقی که از طبقات محروم گرفته شده. کارگردان فیلم (کن لوچ)، تجربه زیادی تو این جور موضوعات داره و تقریبا میشه گفت به همین موضوع معروفه. کن لوچ حدود پنج دهه سابقه فعالیت هنری داره، و موضوعاتی مثل کار، کارگر ، استعمار ، ظلم و موضوعات اجتماعی ، همیشه مضمون آثارش بوده. همین تجربه باعث شده، فیلم در عین سادگی، اما خیلی دقیق باشه و کمتر فیلمی بتونه مثل اون شخصیت هایی مثل دنیل بلیک ارائه کنه که از همون شروع فیلم، مخاطب باهاش همذات پنداری میکنه. پایان.

 

لینک دانلود و تماشای فیلم:

https://www.aparat.com/v/pbj3c

۲۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

معرفی فیلم : تصادف (برخورد) اثر پل هگیس



فیلم تصادف ظاهرا یک فیلم ضد نژادپرستی است. اما به نظرم فیلم حرف های بیشتری برای گفتن دارد. یکی از مسائل رایج در هنر و سینما این است که افراد طبقه، نژاد، مذهب و آیینی که به آن تعلق دارند را نمایندگی می کنند. همین امر موجب می شود که ما افراد را، بر اساس طبقه، نژاد، قومیت و مذهبی که به آن تعلق دارند مورد ارزیابی قرار دهیم، نه بر اساس آنچه واقعا خود او هست. درحالی که آزادی و اختیار انسان در انتخاب رفتار و روشی، متضاد با آیینی که به آن تعلق دارند، غالبا انکار می شود. نیز این حقیقت غیر قابل انکار است‌ که فرد‌ هنگام تولد اختیاری در انتخاب طبقه اجتماعی، نژاد و آیین خود ندارد، و بعدها ممکن است عقاید خود را تغییر دهد، درحالی که همچنان متعلق به آن طبقه و نژاد و مذهب شناخته شود. اگرچه کلی نگری در علوم اجتماعی چنانچه عرض شد، باطل است، اما همچنان قضاوت بسیاری از افراد بر مبنای کلیت گرایی صورت می گیرد. فیلم به ما نشان می دهد هر فردی از هر نژاد و طبقه ای که باشد، اما در درون خود، انسان است، و حتی اگر شرور باشد، در درون خود واجد نیروهای خیر است. تنها با نزدیک شدن به درون فرد است که می توان او را شناخت و نیروهای خیر نهفته او را بیدار کرد، نه با شناخت طبقه و نه نژاد او. از این جهت به نظرم فیلم تصادف، یکی از بهترین فیلم های بیست سال اخیر تاریخ سینما است. پایان.

تماشای آنلاین و دانلود فیلم از لینک زیر:

https://www.aparat.com/v/6u1KM

۲۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۱۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

عدالتخواهی و محافظه کاری

عدالتخواهی و محافظه کاری
بخش دوم: دکتر جِکیل و آقای هاید

در یادداشت قبلی گفتیم که عدالتخواه کسی است که "می خواهد از وضع موجود، به سوی وضع مطلوب حرکت کند." مفهوم مقابل عدالتخواهی، محافظه کاری است. گفتیم محافظه کار کسی است که یا تمایلی به حرکت از وضع موجود به سوی وضع مطلوب ندارد، یا در برابر این حرکت مقاومت می کند.

تلاش من در این مطلب آنست که نشان دهم، عدالتخواهی و محافظه کاری، به صورت خالص، آنگونه که ما اطلاق می کنیم وجود ندارند. در واقع این دو نیروهای درونی وجود انسان هستند. انسان همیشه درگیر برهم کنش های این دو نیرو در درون خود است. در مبحث شخصیت پردازی که پیشتر بحث شد، این نکته قابل ذکر است که داستان نویس باید سعی کند کشش ها و تضادهای درونی شخصیت را به ما نشان بدهد. هیچ شخصیتی خیر یا شر مطلق نیست، بلکه در تقابل نیروهای خیر و شر در درون خود گرفتار است.

یکی از نمونه های خوب این نوع شخصیت پردازی، رمان دکتر جِکیل و آقای هاید، نوشته رابرت لویی استیونسن است. آقای هاید، نماد نیروهای شر درونِ دکتر جِکیل است. دکتر جکیل به این دلیل که در میان مردم شخص محترم و معتمدی است، از انجام اعمال ناشایست ابا دارد. اما میل درونی او به انجام اعمال خبیث، و خوشگذرانی ناشی از آن، در درون اوست. دکتر جکیل از ترس اطرافیان، سالها این میل درونی را سرکوب می کند. آقای هاید، در واقع وسیله ای برای آن می شود تا دکتر جِکیل، این میل درونی را آزاد کند. چرا که آقای هاید، برخلاف دکتر جِکیل، شخص محترمی نیست و از انجام اعمال ناشایست ابایی ندارد.

تنها با درک این کشش ها و تضادهای درونی، موفق به درک واقعیت محافظه کاری خواهیم شد. محافظه کاری درواقع وسیله و دستاویزی برای بروز و آشکار شدن امیال شر درون آدمی، و در عین حال وسیله ای برای پنهان کردن و سرپوش نهادن بر آن است. دقت کنید که این امور بیشتر در عالم ناخودآگاه رخ می دهد. یعنی محافظه کاری واکنش ناخودآگاهی است برای آزاد گذاشتن امیال شر درون انسان. و همین ناخودآگاهی باعث می شود شخص محافظه کار، گاه خود نیز از آن غافل بوده و نسبت به آن آگاه نباشد.پایان.

۲۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

محافظه کاری و اقسام آن



عدالت خواهی را می توان خیلی ساده اینگونه تعریف کرد: حرکت از وضع موجود به سوی وضع مطلوب. محافظه کار شخصی است که تمایلی به این حرکت از خود نشان نمی دهد، یا در مقابل آن مقاومت می کند. محافظه کاری را می توان به دو نوع و یا دسته عمده تقسیم کرد:

1-دسته اول کسانی هستند که نسبت به مسیر تردید دارند. آنها غالبا می پرسند: " عدالت اصلا چیست؟ چگونه باید تحقق یابد؟ ما باید چه مسیری را طی کنیم؟ چه کسی انتهای مسیر را تضمین می کند؟ اصلا چه امکاناتی برای تحقق عدالت داریم؟" این دسته مانند کسانی هستند که با پازلی به هم ریخته روبرو شده اند، اما گمان می کنند که اگر بخواهند آن را مرتب کنند، به نتیجه نرسیده و پازل نامرتب تر خواهد شد. یا مانند کسی که می ترسد هنگام اصلاح ابرو، به چشم نیز آسیب بزند. از این رو هرگونه تلاشی برای بهبود اوضاع، بیهوده است، چرا که به وضعی بدتر از وضع موجود منتهی می شود. نمونه های شکست خورده در میان چند قرن جنبش های عدالتخواهانه، همواره مورد اشاره این گروه اند.

2-دسته دوم کسانی هستند که برقراری عدالت، منافع آنها را زیر سوال می برد. آنها عدالت خواهی را تحمل نخواهند کرد، زیرا آن را در تضاد با منافع خود می بینند. دسته دوم قطعا برای باطل کردن تفکر عدالت خواهانه، دست به استدلال های مفصل خواهند زد و حتی از استدلال های دسته اول استفاده خواهند کرد. اما آنها یک فرق اساسی با دسته اول دارند: دسته اول به لحاظ نظری عدالت خواهی را محل اشکال می داند، اما این نکته برای دسته دوم صرفا بهانه ای برای حفظ منافع خواهد بود. اما این دو دسته عملا مانند هم استدلال خواهند کرد و برای تردید در عدالتخواهی، ادبیاتی مشابه دارند. تنها از درک موقعیت اجتماعی-اقتصادی شخص محافظه کار و منافع احتمالی او می توان تشخیص داد که: آیا شخص محافظه کار به لحاظ نظری در عدالت تردید دارد؟ یا از به خطر افتادن منافع خود هراس دارد؟ بیان پیچیدگی های محافظه کاری مجالی دیگر می طلبد، اما به عنوان نکته پایانی باید اشاره کرد که استدلال های به ظاهر منطقی محافظه کارانه در خودآگاه، ممکن است ریشه در ترس ناخودآگاه محافظه کار از به خطر افتادن موقعیت اجتماعی اش داشته باشد.
پایان

۲۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

کن لوچ، کارگردان حامی طبقه کارگر

کن لوچ، کارگردان حامی طبقه کارگر

بیش از پنج دهه از آغاز فعالیت هنری کن لوچ می گذرد. او اکنون روزهای هشتاد و سه سالگی اش را می گذراند و تا کنون بیش از پنجاه فیلم و سریال را کارگردانی کرده است. شاید فیلم های او به لحاظ فرمال، آنچنان قوی نباشد (هرچند فیلم خوبی مثل "من، دنیل بلیک" دارد)، اما آنچه موجب ستایش کن لوچ، از دیدگاه حقیر است، دغدغه های ارزشمند اوست. کن لوچ از معدود فیلم سازانی است که می توان او را "ارزشی" نامید. نه مانند برخی ارزشی های وطنی، که تنها نقابی از ارزش ها بر چهره دارند. آنچه سبب تمایز او از سایر فیلمسازان است، تلاش پنجاه ساله او برای برای تحقق ایده هایش است. کمتر کارگردانی می توان یافت که پنج دهه با موضوع و مضمون طبقه کارگر فیلم بسازد. جان فورد ، با حدود صد و پنجاه فیلم در کارنامه، به عنوان یکی از پرکارترین فیلمسازان تاریخ، تنها در دو اثر جدی به صورت مستقیم به این پدیده می پردازد (خوشه های خشم و دره من چه سرسبز بود). یا لوکینو ویسکونتی ، تنها در فیلم زمین می‌لرزد به این موضوع می پردازد. البته نباید بی انصاف بود. چرا که امثال فورد و ویسکونتی، عقبه فیلمسازانی مثل کن لوچ را می سازند. کارگردانان کلاسیک دغدغه های بسیاری داشته اند، از جمله فقر و مبارزات طبقه کارگر. اما کن لوچ از همان ابتدا تا به امروز این دغدغه را با خود داشته است، و از همین رو قابل تحسین است. امیدوارم ارزشی های وطنی بالاخره دریابند که ارزش، در ادا و اطوار نیست، و ارزشی بودن رنج بسیار می خواهد. ارزشی واقعی کسی است که حقیقتا دغدغه باطن و اصل دین، که همان عدالت است را داشته باشد، و این راهی نیست که به این آسانی طی شود. پایان

۲۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

چالش های عدالت خواهی در سینما

چالش های عدالت خواهی در سینما

خیلی ساده میشه گفت عدالت خواهی در سینما، دو چالش (بحران) سر راه خودش داره. سعی می کنم هر دو مورد رو توضیح بدم:

1-چالش اول مربوط به ذات عدالتخواهی میشه: اصلا عدالتخواهی یعنی چی؟ عدالتخواهی یعنی حق مظلوم رو از ظالم بگیریم. یعنی اگه کسی بخاطر قدرت سیاسی و یا ثروتی که داشت، خواست زور بگه و حق کسی رو ضایع کنه، ما جلوی اون رو بگیریم. خب در این صورت اولین مشکلی که پیش میاد اینه که شما باید جلوی ظالم وایسین. و مطمئن باشین ظالم تا جایی که بتونه سعی میکنه شما رو از سر راهش برداره. قبلا توضیح دادم که دولت ها معمولا با سینمایی که بوی عدالتخواهی بده، مشکل دارن. نمونه اش رو هم گفتیم: مثلا سینمای نئورئالیست ایتالیا، با سانسور دولتی روبرو شد. یا سینمای نسبتا انتقادی آمریکا تو دوران رکود دهه سی، بعدش با موج سانسور مک کارتیسم (توسط شخص سناتور ژوزف مک کارتی) مواجه شد. این نکته هم وجود داره که سینمایی که راجع به بحران و فقر باشه، باعث میشه روابط تجاری کشورها دچار مشکل بشه. کشورها دوست دارن همیشه تصویر مثبت و زیبایی ازشون تو جهان نشون داده بشه، بخاطر همین فیلمایی که راجع به فقر و مشکلات اجتماعی باشه، هیچوقت با استقبال دولت ها روبرو نمیشه. همچنین معمولا دولت ها سعی میکنن وجود هر بحرانی رو انکار کنن، تا از زیر بار مسئولیت حل اون بحران شونه خالی کنن. اونا همیشه دوست دارن رسانه ها اصلا سراغ مشکلات نرن، تا افکار عمومی نفهمه که حکومت ضعیف عمل کرده و مطالبات بیشتری نکنه.

2-چالش دوم، بحث مخاطب و سرگرم کردن اونه. فرض کنیم شما همه موانع دولتی و سنگ هایی که احتمالا جلوی پاتون گذاشته میشه رو رد کردین و بالاخره مجوز رو بسلامتی گرفتین و دست به کار ساخت فیلم تون شدین. حالا یه مشکل دیگه دارین. باید مخاطب رو سرگرم کنین. تو موضوع فیلم شما، یعنی معضلات اجتماعی و فقر و بی عدالتی، کلا چه چیز جذاب و سرگرم کننده ای وجود داره؟ پس می بینید مشکل همش دولت نیس. یه نمونه این مطلب، سینمای دهه پنجاه آمریکاست. افسردگی دوران جنگ جهانی دوم باعث شد بعد از جنگ، در سینمای دوران رونق، فیلم های به اصطلاح بزن و برقص رواج پیدا کنه و فیلم های تلخ سینمای انتقادی دوران جنگ فراموش بشه. شما نمی تونید با معضلات اجتماعی، مخاطب رو راضی کنید.

فیلم هایی با موضوع نابسامانی اجتماعی یا اصطلاحا سینمای فقر و فحشا، فقط زمانی می فروشن که یا موضوع پرسروصدایی رو انتخاب کنن، مثلا یه مساله سیاسی روز، یا تو جشنواره های خارجی جایزه بگیرن. پس می بینیم این فیلما به صورت طبیعی مخاطب آنچنانی ندارن. شما نمی تونید تماشاگری رو که به دیدن فیلما و انیمیشن های پرزرق و برق روز عادت کرده، برای دیدن فیلمی درباره زندگی کارگران به سینما بکشونید. این نکته رو هم بخاطر داشته باشین که طبقه متوسط معمولا پول سینما رفتن و تفریح کردن رو داره، و طبقه متوسط عموما به دیدن این فیلما علاقه ای ندارن.
خب. خوب شد ما تو این قسمت تونستیم معضلات عدالتخواهی رو تو سینما بررسی کنیم. این دو تا چالش که توضیح دادم میتونه موضوع بحثمون تو جلسات انجمن باشه، و اینکه چطوری باید این مشکلات رو حل کنیم
.

۲۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۷:۲۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

تنها یکبار زندگی می کنید

قرار بود یادداشت امروز به موضوع دیگری اختصاص یابد. دیدن این فیلم اما ماجرا را عوض کرد. نمی‌شود ازش گذشت. فیلم خوبی است. به شدت خوب.

فیلم را امروز بعداز ظهر دیدم. دوست دارم توضیح فیلم را از صحنه آخر شروع کنم: صدای کشیش می آید: «ادی!» می‌دانیم کشیش مرده است، پس صدا چیست؟ بار دیگر صدا می آید: «ادی، تو آزادی. دروازه بازه». نمایی از چهره پیروزمندانه ادی می‌بینیم و فیلم ناگهان تمام می شود. انگار مرگ ادی ورود به دنیایی است که دوربین قادر نیست چیزی از آن ضبط کند. همسرش به او می گوید: چطور است یک بار دیگر زندگی را شروع کنیم؟ و ادی می گوید: نمی توانید. شما تنها یک بار زندگی می کنید. صدای کشیش پایان فیلم به ما می گوید: قرار است بار دیگر زندگی شروع شود. و این همه ی فیلم است.

تنها یک بار زندگی می‌کنید اثر فریتز لانگ، در اواخر دهه سی میلادی روی پرده سینِما رفت. شاید به نظر برسد فیلم واکنشی به اوضاع نابسامان اقتصادی-اجتماعی زمان خود است -که قطعاً نیز هست-، اما به نظرم فراتر از آن، فیلم تصویری از جهان ذهنی فیلمساز است. در این تصویر، زندگی برای کسانی که می‌خواهند به دور از رذیلت های اخلاقی زندگی کنند، همانند زندانی است که تنها مرگ، می‌تواند رهایی از این زندان و قدم نهادن به آرامش ابدی باشد. هنری فوندا (ادی) و سیلویا سیدنی (جون)، نماد انسان‌های طردشده ای هستند که به سبب پاک بودنشان از رذیلت ها، جامعه آن‌ها را چهره‌هایی تبه کار و جنایت پیشه می‌داند و اساساً امکان زندگی عادی را از آنان می گیرد. بازی هنری فوندا، اگرچه نقش یک جنایتکار را دارد، اما آنقدر معصومانه و اخلاقی هست که ما با او بیش از ماموران قانون، و بیش از چهره‌های بی‌تفاوتی که ظاهراً در جامعه پذیرفته شده ترند، همذات پنداری می کنیم. و سیلویا سیدنی که به بازی‌های خوبش معروف است.

فیلم به نوعی بازتاب دیدگاه مسیحی فریتز لانگ درباره مرگ و زندگی نیز هست. کشیش زندان در این فیلم، به شدت همدلی ما را برمی انگیزد. ادی در ابتدای فیلم به کشیش می گوید: اگر همه مردم مثل تو خوب بودند، زندان مثل خانه ارواح (خالی) می شد. کشیش در میانه فیلم، جان خود را فدا می‌کند تا ادی را نجات دهد، اما این قربانی شدن هم سودی ندارد، و ادی در نهایت به مرگ محکوم است. صدای کشیش در پایان فیلم، انگار از آن دنیا بشارت آزادی و زندگی دوباره را به ادی و همسرش می دهد.

فرم فیلم اساساً به گونه‌ای است که ما گذشت سریع زمان را حس می کنیم. در‌واقع بازتابی از گذران سریع یک زندگی سراسر ناکامی است. انگار زندگی این دنیا، آن‌قدر زودگذر هست که در برابر زندگی ابدی که در انتظار انسان است، به خیالی می‌ماند و تنها با مرگ است که دروازه جهان حقیقی گشوده می شود. فریتز لانگ برای بیان معانی مورد نظرش، به خوبی از تکنیک ها استفاده می کند. اساساً کارگردان های بزرگ همیشه حرف‌هایشان را نه در قالب شعار، که به صورت عملی و به زبان سینِما بیان می کنند.
در پایان فکر می‌کنم فیلم را می‌توان در این عبارت خلاصه کرد: اگر بخواهید به دور از پستی‌ها و پلشتی ها زندگی کنید، دنیا برای شما زندان خواهد بود. اما در صورتی که با پستی و بی مایگی مشکلی ندارید، دیگر زندانی نخواهید بود، چرا که به دیوارها و میله های تیره این زندان بدل خواهید شد.
یادداشتی بر فیلم تنها یک بار زندگی می کنید، اثر فریتز لانگ محصول 1937

۲۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۷:۲۲ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

تئاتر و سینما

رابطه تئاتر و سینما

در این یادداشت، به مناسبت روز هنرهای نمایشی، نگاهی به تئاتر و اهمیت آن در شکل گیری سنت سینمایی می پردازیم.

سینما در آغاز قرن بیستم متولد شد و به سرعت دوران رشد و تکامل را طی نمود. نباید شگفت انگیز باشد که سینما در همان دو دهه آغازین قرن بیستم راه خود را به سرعت پیدا کرد، چرا که آغاز سینما را نه در آغاز قرن بیستم، که باید چند سده قبل و در طلیعه رنسانس جست و جو کرد. سینما میراث دار سنت های هنری پیش از خود است. ظهور رمان و ادبیات جدید، موسیقی انتزاعی غیرکلامی کلاسیک، ترکیب بندی، نورپردازی و میزانسن های اولیه در نقاشی و بالاخره آنچه مورد بحث ماست، یعنی روایت در قالب نمایش یا همان تئاتر، فرصت جدیدی یافتند تا در قالب هنر هفتم ظهور و بروز پیدا کنند. نمی توان سینما را تماما مدیون مخترعین دوربین عکاسی و فیلمبرداری دانست و از جریان بزرگ ادبی-هنری که عرض کردم غافل بود.

قطعا وجود تئاتر در کنار سینما، همیشه موثر و راهگشا بوده است. بسیاری بزرگان سینما، همچون جان فورد اسطوره ای، در نوجوانی دست اندرکار صحنه تئاتر بوده اند. امروزه نیز تئاتر می تواند وسیله ای برای کشف و بروز استعدادهای گمنام باشد، به خصوص در کشور ما که این نیاز به دلایل زیادی، دوچندان است.

در اینجا اما دوست دارم نکته ای در باب نسبت میراث هنری، به خصوص تئاتر با هنر هفتم عنوان کنم. گفتیم که سینما، مدیون میراث ادبیات، موسیقی، نقاشی و تئاتر کلاسیک و جدید است. هرکدام از این هنرها، فرصت آن را می یابند تا در قالب سینما، باردیگر ظهور کنند. اما سوال اینجاست که این ظهور چگونه باید باشد؟ میراث ادبی-هنری، چگونه باید بر پرده سینما منعکس شود، تا موجب درهم ریختگی و آشفتگی نشود؟ کارگردان در مقام مولف اثر، چگونه باید همزمان وامدار دیگر هنرها باشد، در عین حال نقض غرض نشود و به اصل اثر سینمایی ضربه وارد نشود؟

در اینجا اصل بر نوعی "گزینش خلاق" یا مواجهه خلاقانه است. ژُرژ ملی یس، کارگردان سال های اولیه سینما بر این گمان بود که می توان هرآنچه روی صحنه تئاتر هست را مستقیما فیلمبرداری کرده و نهایتا با اندکی دست کاری به عنوان فیلم عرضه کرد. ملی یس که خود صاحب تئاتر بزرگی بود، با این اندیشه شروع به ساخت فیلم کرد. این ایده بزودی ناکارآمدی اش را نشان داد. سینما دست کم دو تفاوت اساسی با تئاتر دارد: اول آنکه سینما برپایه تدوین و برش نماها، زاویه دوربین، زوم، کلوزآپ و غیره نوع دیگری از روایت را ارائه می کند که اساسا با تئاتر تفاوت دارد. دوم آنکه در تئاتر به سبب محدودیت های صحنه، غالبا تاکید بر دیالوگ و گفت و گو است، حال آنکه در سینما اصل بر بیان هرچه تصویری تر مطالب است.
توضیح بیشتر این مطلب، مجال دیگری می طلبد، لیکن آنچه مسامحتا از این کوتاه نتیجه می شود این است که میراث دیگر هنرها، باید برای سینمایی شدن تغییراتی را بپذیرد و صرفا استفاده از ماحصل دیگر هنرها به شکل خام، نتیجه مطلوبی نخواهد داشت. تئاتر خدمات بسیار زیادی به سینما کرده است. اما تنها با مواجهه خلاق است که می توان از این میراث بزرگ هنری در سینما استفاده کرد. گسترش هنرهای نمایشی همچون تئاتر، کمک زیادی به بالندگی هنر هفتم می کند، به شرطی که ملاحظات زیبایی شناسی و تفاوت های بنیادین تئاتر و سینما لحاظ شود.


هفتم فروردین، به مناسبت روز هنرهای نمایشی

۲۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۷:۱۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

فضاسازی

فضاسازی مبحث دشوار و طولانی ایه، در عین حال وقتی ازش بحث میشه، انگار بدیهی به نظر میرسه، مثلا همه ما می دونیم انتخاب درست لوکیشن، دکور یا لباس، مهمه و تاثیرگذار. اما هیچوقت این بحث مطرح نمیشه که اساسا تو هنر نمیشه گفت انتخاب درست کدومه. این کار بیشتر تجربه می طلبه. در کنارش دونستن نکات فنی مهمه که برخی رو حقیر اینجا خدمتتون عرض می کنم.

1-نور و رنگ: هر رنگ یه مفهوم و حس خاص تولید می کنه. بنابرین باید با توجه به موضوع فیلم و ایده مدنظر کارگردان، یک تم رنگی مناسب برای فیلم انتخاب کرد. رنگ های گرم انرژی و تحرک زیادی دارن، در مقابل رنگ های سرد، آرامش و در بعضی مواقع کرختی و سستی رو القا می کنه. بنابرین در موقع چینش صحنه، باید به شدت به رنگ ها دقت کنید، چون بدون اینکه شما بخواین تاثیر میزاره. نحوه تابش نور به اشیا معانی مختلفی ایجاد میکنه که باید در نظر گرفته بشه.

2-زاویه دوربین و حرکت: عموما تصور بر اینه که با صرف انتخاب محل فیلم برداری یا به اصطلاح لوکیشن، کار فضاسازی عملا انجام شده. اما خوبه بدونین فضاسازی بیشتر از اون به زاویه دوربین و نحوه حرکت اون بستگی داره. بنابرین دو کارگردان متفاوت با دو مدیر فیلمبرداری متفاوت، از یه محیط یکسان، ممکنه فضاهای مختلفی ایجاد کنن. اینکه شما زاویه دوربین رو چطور انتخاب کردین، کدوم اشیا وسط کادر واقع میشن و کدوم اشیا در حاشیه؟ همه اینا درواقع نوعی فضاسازیه. و حرکت در صحنه های فیلم، اعم از اتومبیل، یا حرکت دوربین. همچنین نحوه تدوین هم تاثیرگذاره.

3-موسیقی متن و صداگذاری: اینکه چه موسیقی ای پخش بشه، در واقع خودش نوعی فضاسازیه. فضا لزوما امر تصویری و دیداری نیست، و در واقع ترکیب صدا و تصویره. مثلا تو یه صحنه در کنار تصویر درختان، صدای باد پخش بشه، میتونه معنای متفاوتی ایجاد کنه. همین صدای باد هنگام شب و در تاریکی، قطعا یه معنای دیگه داره. موسیقی هم عمدتا بخشی از فضاسازیه و یا کمک می کنه به درک مخاطب از اتفاقی که در حال وقوعه.

در آخر بازهم تاکید میکنم، اونچه تو این متن اومده خیلی بدیهی هست و صرفا جهت اینه که بدونیم ذیل مبحث فضا، چه چیزهایی قرار می گیره. عملا باید موقع کار خیلی از چیزها رو فهمید. این توضیحات صرفا بخاطر شروع بحث، یا به اصطلاح طرح بحثه. وگرنه هرکدوم از این مباحث خودش چنتا کتاب برای توضیح نیاز داره.

توصیه من اینه که آثار آلفرد هیچکاک رو ببینید در این زمینه، به خصوص فیلم سرگیجه. شاید نشه گفت هیچکاک تو همه زمینه ها اوله، ولی تو فضاسازی واقعا کسی تو سینما باهاش برابری نمی کنه
. پایان.

فیلم سرگیجه هیچکاک:

https://www.aparat.com/v/0AJTc

۲۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۷:۱۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین