به نام خدا
یک روایت ساده
نقد فیلم تنها فرزند، اثر یاسوجیرو اُزو، محصول ژاپن، 1936
The Only Son 1936
آنچه در این فیلم اهمیت بسیار دارد، شیوه روایت بسیار ساده، و در عین حال بینقص آن است. تقریبا در تمام نماها، دوربین ثابت است. یک سری قابهای ساده انتخاب شده، هیچ حرکت اضافی، یا هیچ ادا و اطوار مثلا سینماگرانهای در کار نیست. از کنار هم گذاشتن این کادرهای ثابت دوربین، یک فیلم دو ساعت و بیست دقیقهای با روایت منسجم ساخته شده. این است سادگی در عین پیچیدگی.
فیلم ماجرای زنی میانسال است که در یک کارخانه ریسندگی در ژاپن کار میکند. شوهرش از دنیا رفته. او تنها یک فرزند دارد. یک فرزند پسر. تنها آرزوی مادر این است که فرزندش پیشرفت کند. او فرزندش را به کلانشهر توکیو میفرستد. شهری که امید دارد فرزندش در آن پیشرفت کند و به جایی برسد. کات، دوازده سال بعد. حالا دوازده سال میگذرد که مادر، فرزندش را ندیده. در تمام این مدت کار کرده تا خرج درس خواندن پسرش در پایتخت را بدهد. پسر خبر میدهد که در توکیو کاری پیدا کرده. مادر که دوازده سال از فرزند دور بوده، خوشحال، میرود تا فرزندش را ببیند. اینجاست که متوجه میشود توکیو، آن آرمانشهری که او انتظار داشته نیست. پسرش با زحمت بسیار، توانسته معلم یک مدرسه شبانه شود. خانهای در حاشیه شهر دارد. او حتی برای پذیرایی از مادرش مجبور است پول قرض کند. برای یک وعده غذای اضافی برای مهمان پول ندارد. مادر چیزی نمیگوید. تنها از چهرهاش پیداست که در فکر فرو رفته. به چه فکر میکند؟ نمیدانیم. کارگردان اینجا را بدون کلام برگزار میکند.
در واقع مساله کارگردان فقر نیست. مسالهاش تنهایی است و ناکامی. مادر به روستا برمیگردد. به همان کارخانه ریسندگی. پیش از این او تنهایی را پذیرفته بود. اما با خود میگفت اگر تنها زندگی میکنم، اما عوضش پسرم در شهر برای خودش کسی است. اما حالا میبیند که تنها آرزویش هم از دست رفته. او اکنون تنها است و ناکام. اگر تعریف ما از زندگی انتخاب هدف باشد و رسیدن به آن، به زودی در مواجهه با ناکامیها از خود خواهیم پرسید: زندگی هنوز معنای خودش را دارد؟ فقر و ناکامی، معنای زندگی را عوض میکند و این تغییر معنای زندگی برای کارگردان مساله است، نه فقر. فیلم به پرسش پاسخ نمیدهد. بلکه ما را با این پرسش تنها میگذارد: به راستی معنای زندگی چیست؟ فیلم قطعا ما را به تامل وا میدارد. پایان.