به نام خدا

یک سیاست‌مدار مردمی

نقد فیلم آقای لینکلن جوان، اثر جان فورد، محصول آمریکا، 1939

Young Mr. Lincoln 1939

پیتر باگدانوویچ در کتاب سینمای جان فورد می نویسد (نقل به مضمون) برای مصاحبه با جان فورد، نزد او رفتم. در قسمتی از مصاحبه او درباره صحنه ای حذف شده از فیلم آقای لینکلن جوان توضیح می داد. لینکلن در خیابان پوستر یک تئاتر را می بیند ولی پول ندارد تا به تماشای آن برود. جان فورد گفت آن «میمون ژنده» آرزو می کرد پول کافی می داشت تا به تئاتر برود. روز بعد که برای ادامه مصاحبه رفتم، جان فورد از من خواست پاره ای اصلاحات انجام بدهم. از جمله از من خواست عبارت «میمون ژنده» را از آن حذف کنم. اگر کسی هنگام تعریف کردن خاطره کنار ما بود، به هیچ وجه فکر نمی کرد جان فورد از به کار بردن این تعبیر (خطاب کردن آبراهام لینکلن با عبارت میمون ژنده) قصد بدی داشته باشد. بلکه او در صحبت هایش، آنچنان با لینکلن (کسی که هرگز ندیده بود) صمیمیت داشت و آنقدر تصویری خودمانی و خاکی از او در ذهن داشت که می توانست خیلی خودمانی او را «میمون ژنده» هم خطاب کند! اما به هرحال نوشتار، لحن صمیمی و بی ریای جان فورد را منتقل نمی کرد و بهتر بود این عبارت از متن مصاحبه حذف شود.

این توضیح صرفا به این جهت بود که بدانیم جان فورد چه تصویر مثبت و خوش باورانه ای از سیاست‌مدار آمریکایی داشته، چقدر نسبت به مناسبات قدرت در آمریکا خوش بین و ساده اندیش بوده، و شاید حتی فکر میکرده با لینکلن نان و ماست هم بخورد! اینکه لینکلن واقعی که بوده؟ را اهل علم تاریخ باید قضاوت کنند. اما به هرحال جان فورد تصویر ذهنی بسیار مثبتی از لینکلن جوان داشته و حالا سوال این است: جان فورد چگونه این تصویر مثبت ذهنی‌اش را سینمایی کرده؟ هرچند لینکلن واقعی، موجودی غیر از لینکلنِ خیالیِ جان فورد باشد. فورد یکی از نوابغ سینماست و به نظر من در آقای لینکلن جوان، بیش از آثار دیگر او، می شود نبوغش را احساس کرد.

لینکلنِ خیالی جان فورد، جوانی است لاغراندام، با صورتی گرد و زیبا و چشمانی درخشان
(لینکلن واقعی نه صورتی گرد و زیبا داشت نه چشمانی درخشان، حتی می توان گفت تا حد زیادی زشت بود). لباسی ساده و روستایی بر تن دارد. تواضع و فروتنی در لحن گفتار او پیداست. به دور از تکبر و خودبینی است. به مردم می گوید: شما مرا می شناسید، من اَب (مخفف آبراهام) لینکلن هستم. حتی اسمش را هم مخفف و خودمانی می گوید. مَنِشی صادقانه، اخلاق‌مدار و عدالت‌خواه دارد. با مردم می جوشد. به دور از تجمل است. زاده روستاست. عاشق دختری می شود (آن راتلج)، و چون دختر از دنیا می رود سوار بر قاطر می شود و از روستا به شهر می آید و...
عجیب این است که هرچه بیشتر جان فورد بر ویژگی های زمینی لینکلن تاکید می کند، بیشتر او را اسطوره ای می کند. لینکلنِ جان فورد آنقدر با درایت است که آینده درخشانی داشته باشد و حتی بتوان امید داشت که رییس جمهور شود، در عین حال آنقدر ساده، روستایی، فروتن، گرم، صمیمی و در یک کلمه «خاکی» هست که بشود با او نشست و نان و ماست خورد! او در عین اینکه در قله است، روی زمین است و میان مردم، در عین اینکه عقل می ورزد، شوری وصف‌ناپذیر دارد. فروتن و متواضع است، اما ظلم پذیر نیست. او هم زمینی است، هم آسمانی. لینکلنِ جان فورد جمع اضداد است. در سینما، خلق شخصیتی چنین اسطوره ای، نبوغی اساسی می خواهد و این چیزی است که دیدن این فیلم را واجب می کند، نه میزان انطباق آن با واقعیت. به قول ویرجینیا وولف: هنر نسخه دیگر واقعیت نیست، از آن کثافت یک نسخه کافیست! پایان.