به نام خدا

طرفداران سینمای هیچکاک، مرد عوضی را فیلمی متفاوت در کارنامه هیچکاک می دانند. فیلم ویژگی های خاصی دارد که آن را از دیگر آثار او متمایز می کند. من فکر می کنم اگر تیتراژ فیلم را برداریم، یعنی نام هیچکاک را از فیلم حذف کنیم، مخاطبی که دیگر فیلم های هیچکاک را دیده باشد، به سختی تشخیص می دهد که این فیلم هم از همان هیچکاک خودمان است. در عین حال معتقدم فیلم علی رغم ظاهری متفاوت، اما درون مایه اصلی آثار هیچکاک را داراست.

نخستین تفاوت با دیگر آثار هیچکاک، دوری از فضای آریستوکراسی (اشرافی و اعیانی) حاکم در فیلم های اوست. ما در آثار هیچکاک، به خصوص پس از مهاجرت او به آمریکا (1940 میلادی) عموما با شخصیت هایی مواجه هستیم که از نظر مالی در مضیقه نیستند. معماری و صحنه پردازی فیلم ها هم در آفریدن این فضای آریستوکراسی کمک می کنند. در آثار هیچکاک ما کمتر با خانه های کوچک و محقر روبرو هستیم. این بار هیچکاک به سراغ یک انسان تنگدست در خانه ای کوچک رفته. مردی به شدت اخلاقی، خانواده‌دوست و مذهبی. هنری فوندا بازیگری است که نمی توان سادگی و صداقت نمایان در چهره او را انکار کرد. یک انتخاب بازیگر درست. و نیز ورا مایلز، که این هردو بازی درخشانی ارائه می کنند.

گفتم ما با مردی روبرو هستیم که پول کم می آورد. تلاش او برای بدست آوردن یک پول ناقابل، او را وارد مخمصه بزرگ تری می کند. او را به جای یک خلاف کار عوضی می گیرند. و ماجرای مرد عوضی آغاز می شود. فیلم تلاش هنری فوندا است برای بیرون رفتن از این مخمصه. همسر او (ورا مایلز) خود را مقصر می داند. مانند همه زنان اغواگر هیچکاکی، در اینجا نیز عامل محرک برای انجام گناه (دزدی) همسر هنری فوندا است. اوست که با طلب کردن پول، فوندا را وارد مخمصه می کند. این احساس گناه و جنونی که در ادامه از آن ناشی می شود، مجازات اغواگری اوست و واداشتن فوندا به خیال و اندیشه گناه. خود فوندا هم که اسیر وسوسه گناه شده، هرچند گناهی انجام نداده، مجازات می شود. مجازات او ورود به دنیای آشفتگی و سرگردانی است. ترجمان سینمایی این سرگردانی، تعلیق است و هیچکاک، که همه از او به عنوان استاد تعلیق یاد می کنند.

این دیدگاه، یعنی مجازات نه برای ارتکاب گناه، که برای وسوسه گناه، به عقیده من، یک نگاه دینی است.
زمینه مذهبی که هیچکاک دارد، در این اثر او نمایان می شود. مادر در این اثر هیچکاک، بر خلاف دیگر مادرهای هیچکاکی، مهربان، دلسوز و فداکار است. به پسرش (هنری فوندا) می گوید: دعا کن تا از این مخمصه نجات پیدا کنی. او دعا می کند و دعایش مستجاب می شود. چون خداست که او را به خاطر فکر و وسوسه گناه مجازات کرده، خودش هم می تواند او را نجات دهد. صحنه استجابت دعا را در نظر بگیرید. چهره هنری فوندا با چهره آن خلاف کار منطبق می شود. هیچکاک با این انطباق به ما می گوید این دو یکی هستند. یعنی آن سارق، در واقع گناه کار درونی خود هنری فوندا است که با دعای فوندا، از وجود او جدا می شود، یعنی شناخته شده و دستگیر می شود.
فیلم نگاه انتقادی و تلخی به پلیس و دستگاه قضایی آمریکا دارد و نیز عدالت. فضاسازی فیلم به شدت اکسپرسیونیستی است. نه یک اکسپرسیونیسم دکوری و نمایشی، بلکه اکسپرسیونیسمی که با شخصیت و داستان عجین شده است. اکسپرسیونیست ها هنرمندانی بودند که می خواستند ترس را به نمایش بگذارند. ریشه آن ترس های بزرگ دوران ما بود: ترس از جنگ، ترس از فقر و آوارگی و... این ترس، یک ترس واقعی است و با ترس های مرسوم فیلم های جنایی تفاوت دارد. ترس هیچکاک، ناشی از نگرانی اوست. نگرانی و اضطراب برای انسان های دور و برش، و اینکه به راحتی ممکن است عاملی ساده، زندگی آنها را به نابودی بکشاند. پایان.


لینک دانلود و تماشای فیلم:
https://www.aparat.com/v/7J5EW