به نام خدا

مساله چیست؟ اگر واقعا کارگردان قصد ساخت یک فیلم، مشابه دیگر آثار پلیسی در محیط زندان را دارد، البته با ظاهری غیرمعمول، من هم کار خاصی با فیلم ندارم. اما ظاهرا فیلم می خواهد در مورد یک مساله صحبت کند: طبقات اجتماعی. اولا یک فرد را نمی توان صرفا تابع طبقه ای که به آن تعلق دارد، دانست. انسان عشق دارد، محبت و فداکاری در سخت ترین شرایط و بسیاری خصلت های انسانی دیگر، که فیلمساز یکسره آنها را نادیده می گیرد و سعی دارد رفتار یک فرد را تنها برپایه طبقه ای که به آن تعلق دارد توصیف کند. حالا فرض که این را قبول کردیم. آیا فیلمساز همین مساله طبقه اجتماعی را به تنهایی درست فهمیده؟ باید گفت که طبقات اجتماعی –چنانچه فیلمساز می پندارد- امری یکطرفه، ساده، خطی، ایستا، جبری و تحمیلی نیست. لزوما طبقات بالا بر طبقات پایین تاثیر نمی گذارند، گاه این رابطه عکس است. همچنین این تاثیرگذاری و تاثیرپذیری ساده و خطی نیست، بلکه بسیار پیچیده، غیرخطی و سیال است. عوامل متعددی در شکل گیری، تحول و تطور طبقات اجتماعی موثرند که نمی شود آنها را تا این حد ساده انگاشت. ضمن آنکه طبقات اجتماعی، امری جبری و تغییرناپذیر نیست و نمی توان آن را از نقطه ای بالادست به انسان ها تحمیل کرد. انسان موجودی مختار است و شجاعت برهم زدن اوضاع را دارد. در تاریخ به نمونه های زیادی برمی خوریم از طبقه اشراف، که راهی جدا از طبقه ای که به آن تعلق داشته اند پیموده، و خود را وقف طبقات دیگر کرده اند. برداشت هایی چنین ساده، کلی و جبری، با حجم بالایی از استثنائات مواجه خواهند شد که عملا احکام اولیه را زیرسوال خواهند برد.

الگوی جبری-خطی کارگردان در تشبیه طبقات اجتماعی به طبقات یک ساختمان، یک الگوی گرافیکی –و بیشتر کاریکاتوری- است نه سینمایی.  این الگو حداکثر می تواند ستون کاریکاتور یک روزنامه را پر کند و فاقد ظرفیت های لازم برای خلق یک اثر سینمایی دراماتیک است. کارگردان صرفا یک ماکت خام از طبقات اجتماعی به ما تحویل می دهد و توان ارائه پیچیدگی و سیالیت آن را ندارد و آن را پدیده ای جبری و تحمیلی فرض می کند که خلاف واقع است.

حالا اگر فرضا این تصور خام و ابتدایی و کاریکاتوری فیلمساز درباره طبقات اجتماعی را بپذیریم، خب یک سوال: راه حل چیست؟

قهرمان داستان ما ابتدا می خواهد قضیه را با مذاکره و صحبت حل کند. بعد به این نتیجه می رسد که فایده ای ندارد. چون مشکل از ساختار است. چه خوب که به این نتیجه رسید. ما هم می خواستیم به این نتیجه برسد و علیه این ساختار دست به کار شود. اما دوست عزیز ما نه علیه ساختار، که علیه هم نوعان خودش دست به کار شد. و به شدت خشن، بدون حتی توضیح کوتاه یک دقیقه ای، با میله آهنین بر فرق سر آنها کوبید و از بین برد. این دیگر چه راه حلی است؟ آن قضیه پیام هم که معلوم نیست یعنی چه؟ یعنی مدیریت –با آن احاطه و کنترل عجیبی که به زندان دارد- نمی داند در زندان چه می گذرد، که حالا باید برای او پیام فرستاد. آن هم چه پیامی. دختربچه بیچاره خودش هم نمی داند که پیام است. یک کلمه حرف هم که نمی زند! و حالا اگر پس از این کشتار خونین، مدیریت زندان پیام را متوجه نشد چه؟ و اگر متوجه شد و اعتنایی نکرد؟ بگذریم. قهرمان ما در برابر هم نوعان خودش خشن است، اما در مقابل بالادستی ها التماس می کند. پس از این ماجرا قهرمان ما در تاریکی مطلق طبقه زیرین فرو می رود که معلوم نیست یعنی چه؟
فیلم نمونه تنزل یافته یک فیلم دسته چندم آمریکایی است (Elysium) که تلوزیون خودمان هم با عنوان «تبعیض» دوبله و پخش کرد. همین تصویر کاریکاتوری از اختلاف طبقاتی و ... باز صد رحمت به آن فیلم آمریکایی. حداقل یک قهرمان داشت و یک مبارزه تا حدودی منطقی. در مقابل به نظرم پلتفرم، درک نادرستی از مساله اختلاف طبقاتی دارد، و برمبنای این درک نادرست، راه حل نادرست تری ارائه می کند که دیگر جایی برای ارفاق باقی نمی گذارد. پایان