به نام خدا

نمی توان تلمیح سیاسی فیلم به حوادث معاصر خودش را نادیده گرفت، در عین حال نمی توان آن را فیلمی سیاست زده و یا سفارشی دانست. قلمرو بهشت تصویری از جبهه خودی به ما نشان می دهد، جبهه مقابل را هم به تصویر می کشد و نشان می دهد در هر دو جبهه، پاکی و پلیدی -قهرمان و ضدقهرمان- در کنار هم وجود دارند. کارگردان با دشمن همذات پنداری می کند که به شدت ستودنی است، هرچند طرف دشمن را نمی گیرد و سوگیری مشخصی دارد که تا انتها نیز حفظ می شود، در عین حال طرف مقابل را هم درست معرفی می کند. فیلم تصویری است از رو در رویی ناگزیر دو قهرمان. کارگردان در عین حال که به جانب یکی از این دو قهرمان است، اما میزانسن و دوربین او، انصاف و درستی را رعایت می کند، حتی در حق جبهه مقابل انصاف به خرج می دهد، و این آزمون عدالت دشواری است که کارگردان موفق می شود کم و بیش آن را پشت سر بگذارد. کارگردان جنگ را پوچ و بیهوده می داند، اما زمانی که برای دفاع، ناگزیر از جنگ باشیم، آن را امری ناگزیر می داند. به عبارت دقیق تر، کارگردان جنگ را فقط برای رسیدن به صلح، جایز می داند. فیلم تصویر موفق کارگردان است از عدالت، و نیز بطلان ایده انتقام جویی تاریخی. قلمرو بهشت در عین حال که فیلم سنگین و به اصطلاح بیگ-پروداکشنی است، اما توانسته تا حد زیادی جلوی آسیب دیدن داستان، شخصیت ها و فضای فیلم را بگیرد. آسیبی که ناشی از حجم عظیم پروژه، می توانست هر کارگردان دیگری را با چالش جدی مواجه کند. در نهایت، جدا از تلمیح سیاسی که اشاره شد، فیلم حرف های زیادی برای گفتن دارد و فراتر از جدل ها و سیاست بازی های روز قرار می گیرد و این مهم ترین قوت فیلم است و به احتمال زیاد، مایه ماندگاری فیلم. پایان.