یادداشتی بر فیلم خروج | ابراهیم حاتمیکیا
نویسنده: ادمین
تاریخ: ۲۹ فروردین ۹۹
آخرین فیلم حاتمیکیا ، فیلمی هدررفته است. فیلمی که لکنت زبان دارد، و گاهی ناتوان است از حرف زدن. با وجود نواقص زیاد فیلم، اما این نوشته بر نواقص فیلم استوار نیست. چرا که اولا این نواقص، برای هر مخاطب سینما نرفتهای هم واضح است و برشمردن آنها، چندان هنر نیست. و مهمتر اینکه فیلم، با تمام کاستیهایش، اما یک پنج دقیقه عالی دارد، که تاکید روی کاستیها، ممکن است حواسمان را از پنج دقیقه عالی ابتدای فیلم پرت کند.
پنج دقیقه ابتدای فیلم، یک فیلم کوتاه نیمهصامت عالی است، و معلوم است کارگردان روی این پنج دقیقه خیلی زحمت کشیده و وقت گذاشته، حیف است که آن را توضیح ندهیم. فیلم با عبور یک قطار از روی پل رودخانه شروع میشود. دوربین به سرعت از قطار فاصله میگیرد و به سمت رودخانه زیر پل و تانکرهای کشاورزان میرود. انگار برای مسافران شبهمدرن قطار، این روستا، تنها جایی برای عبور است، نه جایی برای تامل و درنگ. پس کارگردان در اولین قدم، جهان قطار روی پل را، از جهان کشاورزان زیر پل، که مشغول آبگیری هستند جدا میکند. دوربین آببازی و شادی کشاورزان را هم در رودخانه نمایش میدهد. پس میفهمیم کشاورزان زندگی شادی دارند. دوربین اینجا، همان ابتدای فیلم از بین جمعیت، قهرمان فیلم (رحمت بخشی) را هم پیدا میکند، با چهرهای پیر، اما استوار. سگ نگهبان روی تراکتور هم به نظرم به اندازه کافی شخصیتپردازی می شود. پس از آبیاری و چهره شادمان رحمت، میبینیم رحمت در کنار آب وضو میگیرد، معلوم میشود مذهبی است. این هم بخشی از معرفی شخصیت است، و همچنین سیگار کشیدن رحمت و جمع اینها با بازی خوب بازیگر در همین ابتدای فیلم عالی است. صحنه بعد، کلبه محقر رحمت است. باز هم یک صحنه عالی دیگر، دوربین آرام، گلدانهای روی میز کلبه را نشان میدهد. گلدانها، شبیه وسایل و ادوات جنگی طراحی شدهاند. بعدا میفهمیم رحمت، رزمنده هم بوده. میبینیم که حاتمیکیا، اینجا با دکوراسیون هم شخصیتپردازی میکند. سگ نگهبان را هم مجددا میبینیم. اینجا یک صدای باد، با جلوه اکسپرسیونیستی (که اساسا برای القای ترس است) داریم که خیلی عالی عمل میکند، و مرا به یاد صدای باد در فیلم خوشههای خشم میاندازد. میفهمیم صدای بالگرد رئیسجمهور است، نه صدای باد، که مجبور شده فرود بیاید و به مزارع پنبه آسیب میزند. بالگرد هم مثل قطار، متعلق به همان جهان شبهمدرن است، و تمایل به عبور هرچه سریعتر از روستا را دارد. تنها یک مشکل ناخواسته درحین پرواز رئیسجمهور، افتخار ملاقات رئیس مملکت را نصیب رحمت بخشی کرده است. رئیسجمهور را هم میبینیم که دو نفر زیر بغلش را گرفتهاند و توان راه رفتن ندارد. حاتمیکیا، غیرمستقیم دارد میگوید که این رئیسجمهور چقدر ناتوان است، و حضورش چقدر میتواند هولناک باشد. صحنه بعدی جایی است که آب شور تاسیسات، اشتباهی به سمت مزارع میآید. اینجا هم دوربین درست عمل میکند. باز دستاندازی جهان شبهمدرن بیرون به جهان فراموششده کشاورزان روستا. رحمت سوار بر تراکتور ابتدا کمی به جلو میرود، بعد به عقب برمیگردد، انگار تردید دارد، و این حرکت بسیار مناسب است. زاویه دوربین طوری است که ما آب را تیره میبینیم و از آن میترسیم. اینجا یک تعلیق کوتاه هم ایجاد میکند. رحمت با بیل آب را راهی زمین میکند، اما با چشیدن آب، ناگهان متوجه میشود که آب شور است، اما دیگر خیلی دیر شده. و این شروع فیلم "خروج" است. یک شروع خوب و درست، که ادامه پیدا نکرد. در شروع فیلم، که گفتم معلوم است حاتمیکیا روی آن وقت گذاشته، فیلم بوسیله میزانسن با ما حرف میزند. یعنی با نور، حرکت دوربین، حس و بازی، صحنه و در یک کلام، به زبان سینما حرف میزند. پس از این پنج دقیقه است که دیگر به جای حرف زدن با زبان سینما، سراغ شعار میرود، و به نظرم فیلمی با شروع به این خوبی را هدر میدهد. لیکن همچنان به نظرم فیلم قابل احترام است. پایان