چرا تحلیل هنر دشوار است؟

زمانی می‌توانیم جواب این سوال را دریابیم، که بدانیم هنر در کل با ناخودآگاه ما سروکار دارد. هنر از ناخودآگاه هنرمند می‌آید و بر ناخودآگاه ما اثر می‌کند. هنر اگر خودآگاه شد؛ دیگر هنر نیست. این امر دو دشواری بزرگ پدید می‌آورد: نخست آنکه چون اثر هنری در ناخودآگاه ما اثر می‌کند، یعنی درجایی که ما یا به آن دسترسی نداریم، یا دسترسی دشواری داریم، ما در مقام مخاطب، یا منتقد و تحلیل‌گر، به درستی نمی‌دانیم با چه پدیده‌ای مواجه شده‌ایم. و تناقض مهم‌تر آنکه هنرمند خود نیز نمی‌داند و به آنچه مخلوق اوست، آگاهی (و احاطه) ندارد. چون این امر برای هنرمند نیز ناخودآگاه بوده. هنر (برخلاف علم که از جنس اندیشه و عقل است) به عالم حس و خیال تعلق دارد، نه عقل و اندیشه. از این جهت تحلیل هنر به روش علمی! امری بعید و تا حدی ناممکن است. ما در عالم هنر، باید حس کنیم. نقد هنری نیز بیان این حس است و انتقال آن به مخاطب در قالب ادبیات نقد. درست حس کردن، اصلا کار هرکسی نیست، و نیز انتقال حس. و البته این نقد و این حس، به کار تحلیل‌گران عزیز ما نمی‌آید. چون هنر اصلا امری فرمولیزه و در نتیجه قابل تحلیل نیست. تنها می‌توان لذت برد، می‌توان حس کرد، و حداکثر همان حس را بیان کرد، اگر واقعا با اثری هنری طرف باشیم. پایان