نقد فیلم ناجی علی ۱۹۹۱
ناجی علی درباره مرگ نیست. درباره زندگی با مرگ، یا حتی زندگی و مرگ هم نیست. ناجی علی درباره زندگی است. زندگی که همچنان جریان دارد و پاینده است. قامت استوار و رشید ناجی علی در کودکی را به یاد بیاورید. آنگاه که به وطن رو به ویرانی خود نگاه میکند. همین قامت استوار است که به رویای هنرمند بدل میشود، و رویا به اثر هنری. آیا این هنر نیست؟
ناجی علی شخصیتی دارد محکم و مصمم، و گاه تلخ، و تند و تیز. اما گزندگی او را درک میکنیم. او که درد بیوطنی آزارش میدهد، به ما نیش میزند و میپرسد: آیا حاضرید با من آواره باشید و با درد من شریک؟ هنر او، هنری است گزنده، تا وجدان خفته ما را بیدار کند.
ناجی علی فیلم اشکها و لبخندها است. و لحظاتی اشکانگیز است و شوق و امید دارد. پایان بندی فیلم، ناجی را میبینیم که در صحنهای رویاگونه، میآید تا مقابل تباهی بایستد. این همان امید است که اگرچه رویاگونه، اما واهی نیست. ماه تا کی پشت ابر خواهد ماند؟ و تاریکی تا چه وقت از پرتو خورشید در امان است؟
۱۹ تیرماه ۱۴۰۴، ایران، اندکی پس از جنگ ۱۲ روزه.