عدالتخواهی و محافظه کاری
بخش دوم: دکتر جِکیل و آقای هاید
در یادداشت قبلی گفتیم که عدالتخواه کسی است که "می خواهد از وضع موجود، به سوی وضع مطلوب حرکت کند." مفهوم مقابل عدالتخواهی، محافظه کاری است. گفتیم محافظه کار کسی است که یا تمایلی به حرکت از وضع موجود به سوی وضع مطلوب ندارد، یا در برابر این حرکت مقاومت می کند.
تلاش من در این مطلب آنست که نشان دهم، عدالتخواهی و محافظه کاری، به صورت خالص، آنگونه که ما اطلاق می کنیم وجود ندارند. در واقع این دو نیروهای درونی وجود انسان هستند. انسان همیشه درگیر برهم کنش های این دو نیرو در درون خود است. در مبحث شخصیت پردازی که پیشتر بحث شد، این نکته قابل ذکر است که داستان نویس باید سعی کند کشش ها و تضادهای درونی شخصیت را به ما نشان بدهد. هیچ شخصیتی خیر یا شر مطلق نیست، بلکه در تقابل نیروهای خیر و شر در درون خود گرفتار است.
یکی از نمونه های خوب این نوع شخصیت پردازی، رمان دکتر جِکیل و آقای هاید، نوشته رابرت لویی استیونسن است. آقای هاید، نماد نیروهای شر درونِ دکتر جِکیل است. دکتر جکیل به این دلیل که در میان مردم شخص محترم و معتمدی است، از انجام اعمال ناشایست ابا دارد. اما میل درونی او به انجام اعمال خبیث، و خوشگذرانی ناشی از آن، در درون اوست. دکتر جکیل از ترس اطرافیان، سالها این میل درونی را سرکوب می کند. آقای هاید، در واقع وسیله ای برای آن می شود تا دکتر جِکیل، این میل درونی را آزاد کند. چرا که آقای هاید، برخلاف دکتر جِکیل، شخص محترمی نیست و از انجام اعمال ناشایست ابایی ندارد.
تنها با درک این کشش ها و تضادهای درونی، موفق به درک واقعیت محافظه کاری خواهیم شد. محافظه کاری درواقع وسیله و دستاویزی برای بروز و آشکار شدن امیال شر درون آدمی، و در عین حال وسیله ای برای پنهان کردن و سرپوش نهادن بر آن است. دقت کنید که این امور بیشتر در عالم ناخودآگاه رخ می دهد. یعنی محافظه کاری واکنش ناخودآگاهی است برای آزاد گذاشتن امیال شر درون انسان. و همین ناخودآگاهی باعث می شود شخص محافظه کار، گاه خود نیز از آن غافل بوده و نسبت به آن آگاه نباشد.پایان.