عدالت خواهی را می توان خیلی ساده اینگونه تعریف کرد: حرکت از وضع موجود به سوی وضع مطلوب. محافظه کار شخصی است که تمایلی به این حرکت از خود نشان نمی دهد، یا در مقابل آن مقاومت می کند. محافظه کاری را می توان به دو نوع و یا دسته عمده تقسیم کرد:

1-دسته اول کسانی هستند که نسبت به مسیر تردید دارند. آنها غالبا می پرسند: " عدالت اصلا چیست؟ چگونه باید تحقق یابد؟ ما باید چه مسیری را طی کنیم؟ چه کسی انتهای مسیر را تضمین می کند؟ اصلا چه امکاناتی برای تحقق عدالت داریم؟" این دسته مانند کسانی هستند که با پازلی به هم ریخته روبرو شده اند، اما گمان می کنند که اگر بخواهند آن را مرتب کنند، به نتیجه نرسیده و پازل نامرتب تر خواهد شد. یا مانند کسی که می ترسد هنگام اصلاح ابرو، به چشم نیز آسیب بزند. از این رو هرگونه تلاشی برای بهبود اوضاع، بیهوده است، چرا که به وضعی بدتر از وضع موجود منتهی می شود. نمونه های شکست خورده در میان چند قرن جنبش های عدالتخواهانه، همواره مورد اشاره این گروه اند.

2-دسته دوم کسانی هستند که برقراری عدالت، منافع آنها را زیر سوال می برد. آنها عدالت خواهی را تحمل نخواهند کرد، زیرا آن را در تضاد با منافع خود می بینند. دسته دوم قطعا برای باطل کردن تفکر عدالت خواهانه، دست به استدلال های مفصل خواهند زد و حتی از استدلال های دسته اول استفاده خواهند کرد. اما آنها یک فرق اساسی با دسته اول دارند: دسته اول به لحاظ نظری عدالت خواهی را محل اشکال می داند، اما این نکته برای دسته دوم صرفا بهانه ای برای حفظ منافع خواهد بود. اما این دو دسته عملا مانند هم استدلال خواهند کرد و برای تردید در عدالتخواهی، ادبیاتی مشابه دارند. تنها از درک موقعیت اجتماعی-اقتصادی شخص محافظه کار و منافع احتمالی او می توان تشخیص داد که: آیا شخص محافظه کار به لحاظ نظری در عدالت تردید دارد؟ یا از به خطر افتادن منافع خود هراس دارد؟ بیان پیچیدگی های محافظه کاری مجالی دیگر می طلبد، اما به عنوان نکته پایانی باید اشاره کرد که استدلال های به ظاهر منطقی محافظه کارانه در خودآگاه، ممکن است ریشه در ترس ناخودآگاه محافظه کار از به خطر افتادن موقعیت اجتماعی اش داشته باشد.
پایان