قرار بود یادداشت امروز به موضوع دیگری اختصاص یابد. دیدن این فیلم اما ماجرا را عوض کرد. نمیشود ازش گذشت. فیلم خوبی است. به شدت خوب.
فیلم را امروز بعداز ظهر دیدم. دوست دارم توضیح فیلم را از صحنه آخر شروع کنم: صدای کشیش می آید: «ادی!» میدانیم کشیش مرده است، پس صدا چیست؟ بار دیگر صدا می آید: «ادی، تو آزادی. دروازه بازه». نمایی از چهره پیروزمندانه ادی میبینیم و فیلم ناگهان تمام می شود. انگار مرگ ادی ورود به دنیایی است که دوربین قادر نیست چیزی از آن ضبط کند. همسرش به او می گوید: چطور است یک بار دیگر زندگی را شروع کنیم؟ و ادی می گوید: نمی توانید. شما تنها یک بار زندگی می کنید. صدای کشیش پایان فیلم به ما می گوید: قرار است بار دیگر زندگی شروع شود. و این همه ی فیلم است.
تنها یک بار زندگی میکنید اثر فریتز لانگ، در اواخر دهه سی میلادی روی پرده سینِما رفت. شاید به نظر برسد فیلم واکنشی به اوضاع نابسامان اقتصادی-اجتماعی زمان خود است -که قطعاً نیز هست-، اما به نظرم فراتر از آن، فیلم تصویری از جهان ذهنی فیلمساز است. در این تصویر، زندگی برای کسانی که میخواهند به دور از رذیلت های اخلاقی زندگی کنند، همانند زندانی است که تنها مرگ، میتواند رهایی از این زندان و قدم نهادن به آرامش ابدی باشد. هنری فوندا (ادی) و سیلویا سیدنی (جون)، نماد انسانهای طردشده ای هستند که به سبب پاک بودنشان از رذیلت ها، جامعه آنها را چهرههایی تبه کار و جنایت پیشه میداند و اساساً امکان زندگی عادی را از آنان می گیرد. بازی هنری فوندا، اگرچه نقش یک جنایتکار را دارد، اما آنقدر معصومانه و اخلاقی هست که ما با او بیش از ماموران قانون، و بیش از چهرههای بیتفاوتی که ظاهراً در جامعه پذیرفته شده ترند، همذات پنداری می کنیم. و سیلویا سیدنی که به بازیهای خوبش معروف است.
فیلم به نوعی بازتاب دیدگاه مسیحی فریتز لانگ درباره مرگ و زندگی نیز هست. کشیش زندان در این فیلم، به شدت همدلی ما را برمی انگیزد. ادی در ابتدای فیلم به کشیش می گوید: اگر همه مردم مثل تو خوب بودند، زندان مثل خانه ارواح (خالی) می شد. کشیش در میانه فیلم، جان خود را فدا میکند تا ادی را نجات دهد، اما این قربانی شدن هم سودی ندارد، و ادی در نهایت به مرگ محکوم است. صدای کشیش در پایان فیلم، انگار از آن دنیا بشارت آزادی و زندگی دوباره را به ادی و همسرش می دهد.
فرم فیلم اساساً به گونهای است که ما گذشت سریع زمان را حس می کنیم. درواقع بازتابی از گذران سریع یک زندگی سراسر ناکامی است. انگار زندگی این دنیا، آنقدر زودگذر هست که در برابر زندگی ابدی که در انتظار انسان است، به خیالی میماند و تنها با مرگ است که دروازه جهان حقیقی گشوده می شود. فریتز لانگ برای بیان معانی مورد نظرش، به خوبی از تکنیک ها استفاده می کند. اساساً کارگردان های بزرگ همیشه حرفهایشان را نه در قالب شعار، که به صورت عملی و به زبان سینِما بیان می کنند.
در پایان فکر میکنم فیلم را میتوان در این عبارت خلاصه کرد: اگر بخواهید به دور از پستیها و پلشتی ها زندگی کنید، دنیا برای شما زندان خواهد بود. اما در صورتی که با پستی و بی مایگی مشکلی ندارید، دیگر زندانی نخواهید بود، چرا که به دیوارها و میله های تیره این زندان بدل خواهید شد.
یادداشتی بر فیلم تنها یک بار زندگی می کنید، اثر فریتز لانگ محصول 1937
سلام. ممنون از این نقد و اینکه دلتنگتون هستیم. از مطالب ارزشمند شما تو اینستاگرام استفاده می بردیم. کجا هستین ؟