تو متن آموزشی قبلی گفتیم که سینِما از سه جز یا عنصر تشکیل شده: شخصیت، قصه و فضا.
امشب میخوایم درباره شخصیت حرف بزنیم.
شخصیت مهمترین رکن یه فیلمه. مخاطب همیشه شخصیت فیلم یادش میمونه و داستان و حتی اسم فیلم یادش میره. مثلاً همه میگن: فیلم «یانگوم» رو دیدی؟ بدون اینکه به اسم فیلم (جواهری در قصر) اشارهای بشه. شما با شخصیتهای بسیاری توی زندگی تون آشنا بودین، شایدچندسال طول کشیده تا با خلق و خوی اونا آشنا بشین، ولی توی فیلم اساساً مدت کوتاهی وقت داریم برای شخصیت پردازی. کارگردانایی که تازه کارن و از شخصیت پردازی سر در نمیارن به کلیشه های سطحی رو میارن. مثلاً به جای اینکه شخصیت خودش رو نشون بده و به مخاطب بشناسونه، سعی می کنن با دیالوگ و جملات شعاری شخصیتها رو معرفی کنن.
شما با وسایل زیادی می تونین شخصیت پردازی کنین: دیالوگ، لهجه، ظاهر و چهره بازیگر، گفتار راوی و… ولی تمام اینها فرع بر «روش و منش» شخصیتها هست. «منش» مایه اصلی شخصیته، که بر اساس اون «روش» شکل می گیره. مثلاً یه شخص ریاکار رفتارهای متناقضی تو موقعیت های مختلف داره؛ منش اون ریاکاری هست. این منش، به روشهای متفاوتی توی رفتار اون بدل شده. شخصیت شما باید با رفتار های درست در موقعیت ها شناخته بشه نه با دیالوگ و جملات. مثلاً وقتی توی یه صحنه شخصیت به عنوان مثال خشونت بی مورد از خودش نشون بده، شما به هیچ شکلی دیگه نمی تونین به مخاطب القاء کنید که شخصیت مورد نظر مهربونه. یا اگه یه کار غیرمعقول انجام بده، نمیشه ادعا کرد شخصیت باهوشیه. چون تناقضه. پس توی صحنهها باید خودتونو جای شخصیت بزارین و واکنش اونا رو پیشبینی کنید. اگه شخصیت مثلاً پشت چراغ قرمز بود و نفهمیدین باید چراغ رو رد کنه یا نه، به ویژگیهای شخصیت که قبلاً روی کاغذ یادداشت کردیم مراجعه می کنیم. اگه شخصیت قانونمند و منظمه نباید از چراغ قرمز رد بشه، در غیر این صورت بهتره رد بشه. و همینطور در بقیه موقعیت ها هم همینطور باید انجام بدیم. کارگردانا معمولاً تو این زمینه مشاور دارن و خیلی موقع هم بازیگر، فی البداهه چیزایی اضافه می کنه.
علاوه بر خود شخصیتها، روابط اونها هم مد نظره. تو متن قبلی گفتیم قصه به طور خلاصه یعنی: «ایجاد یه بحران و حل اون توسط شخصیت ها.» این نکته رو هم اضافه کنیم که روابط شخصیتها خودش ممکنه یه بحران باشه و حلش موضوع فیلم باشه. مثلاً زن و شوهری که اختلاف دارن و سعی میکنن حلش کنن.
روابط شخصیتها باید دوسویه باشه. مثلاً کمدی لورل و هاردی رو در نظر بگیرین. لورل شخصیت منظم و قانونمندی هست که در عین حال کمی رفتار بچه گانه ای داره و دست و پا چلفتیه. هاردی اما رِند و قانون گریزه، و کمی جسارت بیشتری داره. درواقع این دو شخصیت مکمل همدیگه هستن. اونا تنهان و دوست دیگه ای ندارن.پس همدیگه رو به عنوان دوست پذیرفتن و از عیب های هم چشمپوشی می کنند. این نوع شخصیت پردازی بهخصوص تو انیمیشن های بیست سال اخیر تاریخ سینِما خیلی استفاده شده.
نکته پایانی اینکه شخصیت در بستر اجتماع پرداخته میشه، گاهی شخصیت معرف جامعه یا جمعی که ازش میاد هست، گاهی برعکس، ما از شناخت جمع، فردی که درون اون جمع یا جامعه هست رو بهتر می شناسیم.
فک کنم برا امشب بسه. پس به امید دیدار.