دستی که گهواره را تکان میدهد ۱۹۹۲
The Hand That Rocks The Cradle 1992
منتقدان کلاسیک، که همه ما از خواندن نوشتههای آنها آموختهایم، فیلمسازان مولفی همچون هیچکاک و پرمینجر را به ما معرفی کردند، و از این طریق به ما سینما آموختند و ما را زیر دین خود بردند، اما آنها هنوز بسیار به ما مدیون اند. چرا که بسیاری از دفینههای تاریخ سینما، هنوز زیر انبوهی از فیلم ها، دفن هستند و ما برای یافتن بسیاری از آنها، باید خود به اکتشاف بپردازیم. البته این لذت اکتشاف هم برای ما باقی مانده که نمیتوان از آن گذشت. از جمله این دفینه ها، فیلمی است که دیشب دیدم: دستی که گهواره را تکان میدهد.
فیلمنامه بسیار دقیق و حساب شده فیلم، بسیار عالی است. اما میخواهم اینجا در کنار فیلمنامه عالی، به قدرت کارگردان در ساخت فیلم اشاره کنم. شخصیت شیطانی پیتون بیوه را به یاد بیاورید. چه چیز این چهره را به یک روانی تمام عیار تبدیل میکند؟ آیا غیر از این است که بازی خوب بازیگر در کنار میزانسن های دقیق کارگردان، این چنین عفریتهای را ساخته است؟ یا بیایید پرسشی دیگر مطرح کنیم: خانه دلنشین و زیبای فیلم را در نظر بگیرید. این خانه زیبا با حیاطی پر از گیاهان مطبوع، که شبیه خانههای شیرین کارتونی است، چگونه برای دقایقی به کلبه وحشت تبدیل میشود و نفسها را در سینه حبس میکند، تا آن هنگام که به مدد سالومون سادهدل، و با کمک خانواده، آرامش باز میگردد و کابوس پایان مییابد. آیا جز این است که فضاسازی حیرتانگیز و دقت در جزییات اشیاء میتواند خانه امن و شیرین را تبدیل به خانه ناامن کند. دقت در جزییات فضا و البته قصه، فیلم را از یک فیلم رایج، به فیلمی خاص تبدیل میکند.
قصه فیلم، قصه خانواده است. خانوادهای که ورود یک بیگانه، زندگی آنها را به مخاطره میاندازد. هرچند تا لحظات پایانی فیلم، خانواده از بحران و ناامنی عظیمی که بیخ گوش آنها رخنه کرده، بیخبرند، اما سردی روابط جمع خانواده را تهدید میکند، و خانواده پیش از آنکه به جدال فیزیکی با عامل اخلال روی بیاورند، با فتنهانگیزی او برای از هم گسستن خانواده دست و پنجه نرم میکنند و در آخر، پیروزی نهایی با خانواده است. فیلم خطر بزرگ روان انسان، و مخاطراتی که میتواند پدید بیاورد را نیز به ما نشان میدهد. و شاید توضیح این جمله فروید است که چرا «ما به روانشناسی بیشتری نیاز داریم، چرا که خطرناک ترین موجود روی زمین، ما (انسانها) هستیم».